گشودن راز حرکت
گالیله از همان هنگامی که اصل حاکم بر حرکت آونگ را کشف کرد، به مطالعه پدیده حرکت علاقه مند شده بود. اما تا وقتی که به هیئت علمی دانشگاه پیوست، نه فرصتی است و نه امکاناتی که در خصوص این مسئله کار کند. در جریان انجام
نویسنده: ویلیام بیکسبی
مترجم: بهرام معلمی
مترجم: بهرام معلمی
گالیله از همان هنگامی که اصل حاکم بر حرکت آونگ را کشف کرد، به مطالعه پدیده حرکت علاقه مند شده بود. اما تا وقتی که به هیئت علمی دانشگاه پیوست، نه فرصتی است و نه امکاناتی که در خصوص این مسئله کار کند. در جریان انجام آزمایش های خود، گالیله اندرزی را که در نوشته های ارشمیدس یافته بود، راهنمای خود قرار داد. دانشمند یونانی به جانشینان خود هشدار داده بود که به هنگام حل یک مسئله معین خود را در ورطه سوالهای زیاده از حد غرق نکنند. پیش از آنکه گالیله به این هشدار توجه کند، بسیاری از محققان تلاش کرده بودند که بدانند اشیاء چرا و چگونه حرکت می کنند. گالیله صلاح در آن دید که قسمت مربوط به چرا را نادیده بگیرد و توجه خود را به یافتن پاسخی برای چگونه معطوف دارد. به این ترتیب، قانون آونگ ساده صرفا عبارت است از تشریح دقیق و علمی یک واقعیت فاقد توضیح.
به همین ترتیب، یکی از نخستین آزمایشهای گالیله درباره حرکت اساساً تلاشی بود برای نشان دادن چگونگی سقوط واقعی اجسام. این آزمایش نظریه ارسطویی حرکت را هم مستقیماً به چالش می طلبید، چرا که فیلسوف یونانی نوشته بود: « یک وزنه معین مسافت معینی را در زمانی معین می پیماید( سقوط می کند) ؛ وزنه بزرگتر همین مسافت را در مدت زمان کمتری طی می کند، این زمانها با سنگینی وزنه ها نسبت معکوس دارند. »
بنابراین استدلال، سرعت سقوط یک سنگ تقریباً چهل کیلوگرمی از بالای یک صخره عمودی دو برابر سرعت سقوط سنگی به وزن تقریباً بیست کیلوگرم از همان فاصله است. در زمان گالیله، برخی از دانشمندان می دانستند که این نظریه غلط است؛ اما، هنوز هم نوشته های ارسطو ابطال ناپذیر تلقی می شد، و هیچکس جسارت نمی ورزید در اعتبار و درستی آنها تردید روا دارد. در واقع، شماری از آزمایشگران وزنه های بزرگ و کوچکی را از بالای دیوارهای بلند و برجهای کلیسا به پایین انداخته بودند، اما نتایج به دست آمده که نظر ارسطو را باطل می کرد، قبول عام نمی یافت.
گالیله مطمئن بود که استدلال ارسطو غلط است. او از پذیرفتن این حکم ظاهراً منطقی که بر مبنای آن دو سنگی که به یکدیگر بسته شده باشند با سرعتی دو برابر سرعت یکی از آن سنگها سقوط خواهد کرد، سرباز زد. بنابر یک حکایت مشهور، گالیله برای رد این اعتقاد سنگهایی را از فراز برج کج پیزا به زمین انداخت. تاریخنگاران جدید باور ندارند که وی عملاً ازاین برج استفاده کرده باشد، بلکه می گویند وی موفق شد اثبات کند که وقتی یک جسم کروی نیم کیلویی و یک جسم کروی ده کیلویی را از مکان بلندی به زمین بیندازند، تقریباً به طور همزمان به زمین اصابت می کنند.
گالیله در حضور عامه مردم به آزمایش دست نزد، اما آثار متقاعد کننده ای نوشت. دو جلد از مشهورترین آثارش، یعنی گفت و گویی درباره دو نظام عمده عالم (1) و گفتارهایی در باب دو علم جدید(2) ، را به زبان مادریش نوشت تا مخاطبان زیادی پیدا کند. گالیله در شاهکار اخیرش، یعنی گفتارها، نظریه اجسام در حال سقوط را از طریق گفت و شنودی خیالی بین سه شخصیت بیان کرد؛ این سه شخصیت عبارتند از: سیمپلیچو(3) ، معتقد به فیزیک ارسطویی؛ سالویاتی(4) ، که از زبان گالیله سخن می گوید، و ساگردو(5) مردی زیرک و هوشمند که به هر کس حرفش قانع کننده تر باشد حق می دهد. در اینجا نمونه ای از بحث و گفت و گوی آنها را می آوریم:
سالویاتی: من اطمینان دارم که ارسطو هرگز به کمک آزمایش درستی این موضوع را نیازموده است که هرگاه دو پاره سنگ، که وزن یکی ده برابر دیگری باشد، در یک لحظه واحد از ارتفاعی در حد مثلا 100 ارش سقوط کنند، سرعتشان چنان با هم فرق خواهد داشت که وقتی پاره سنگ وزین تر به زمین رسیده باشد، پاره سنگ دیگر بیش از 10 ارش را طی نکرده است..
ساگرِدو:... من، که این آزمون را انجام داده ام، می توانم به شما اطمینان دهم که یک گلوله توپ به وزن پنجاه یا صد کیلوگرم، یا حتی وزین تر، نسبت به گلوله تفنگی که وزنش فقط یک چهارم کیلوگرم باشد، حتی به اندازه یک وجب هم زودتر به زمین نمی رسد...
سیمپلیچو: بحث شما براستی تحسین برانگیز است؛ با همه اینها باور کردن این نکته برای من دشوار است که سرعت سقوط یک ساچمه و یک گلوله توپ مساوی باشد.
سالویاتی: چرا نمی گویی سرعت سقوط یک دانه شن و یک سنگ آسیاب یکی است؟
اما، سیمپلیچو، من مطمئنم که شما راه و روش بسیاری دیگر را که بحث را از مضمون اصلیش منحرف می کنند دنبال نخواهید کرد- منظورم اشخاصی است که به اظهارات من درآوردی که سر مویی هم حقیقت ندارد می چسبند، حال آنکه زیر این تارِ مو تمام نقایص تار مویی دیگر پنهان است که کلفتی آن به ضخامت طنابهای کشتی می رسد. ارسطو می گوید که «یک گوی آهنی پنجاه کیلویی که از ارتفاع 100 ارش سقوط کند، قبل از آن گوی نیم کیلویی که از همان ارتفاع سقوط کرده و حتی یک ارش را هم پیموده باشد، به زمین می رسد. » من می گویم که آنها همزمان به زمین می رسند. شما هم به کمک آزمایش پی می برید که هر چقدر هم گوی وزین تر جلوتر بیفتد، باز هم کمتر از دو بند انگشت است...؛ حالا شما نَه می توانید 99 ارش ارسطو را در پشت این دو بند انگشت پنهان کنید، و نه دست روی این خطای کوچک من بگذارید و در همان حال خطای بزرگ او را با سکوت نادیده بگیرید.
اگرچه کلماتی که در گفتارها بر زبان شخصیتها جاری می شوند جملگی ساخته و پرداخته گالیله است، هر یک از شخصیتها در واقع نماینده افرادی مشخص و معین است. سیمپلیچو، سخنگوی تمامی کسانی است که اندیشه های سنتی و متداول آنها در قالب بی چون و چرای نظریات ارسطویی می گنجید و احتمالاً از روی شخصیت لودوویکودل کولومبه(6) الگوبرداری شده است. وی دانشمند و فیلسوفی اهل فلورانس بود که در بی اعتبار کردن گالیله تلاش فراوان می کرد. ظاهراً قسمت اعظم آنچه که سیمپلیچو در گفتارها می گوید، از یکی از رساله های که کولومبه گرفته شده است.
سالویاتی که افکار خود گالیله از زبان وی جاری می شود، بازتاب فیلیپو سالویاتی(7) ، یکی از دوستان نزدیک گالیه، بود. جووانی فرانچسکو ساگرِدو(8) ، که یکی از سرشناس ترین مشاوران گالیله شد، سومین شخص گفت و گو کننده، همان شخصیت خالی از تعصب و روشن اندیش در کتاب گفتارها بود.
گالیله برای اثبات نظریه های جدید، همواره پیشاپیش پرسشهایی را مطرح می کرد که ممکن بود آدمهای شکاک و مخالفان آنها را پیش بکشند. کتاب گفتارهای او طبعاً مشتمل است بر نظر مخالفان و موافقان. گالیله امیدوار بود که دلایلش را چنان دقیق به اثبات برساند که ارسطوییان، که اکثریت را تشکیل می دادند، نسبت به درست بودن نظریه هایش متقاعد شوند.
مثلاً، گالیله معتقد بود که اگر ایجاد خلأ میسر باشد، هر دو جسم در حال سقوط در خلا فواصل یکسان را در مدت زمان یکسان خواهند پیمود. وی احساس می کرد که در فضای کاملاً بدون هوا نظرش در باب سقوط آزاد درست درمی آید، بدون آنکه حتی آن «دوبند انگشت» اختلاف هم به وجود آید. در واقع، حتی در یک وضعیت آرمانی، مقداری اختلاف (بین رسیدن جسم بزرگتر به زمین و رسیدن جسم کوچکتر) وجود خواهد داشت، اما گالیله هرگز به این مطلب پی نبُرد، زیرا نمی دانست چگونه باید خلا را به وجود بیاورد. و، بنابر آموزشهای ارسطو، ایجاد خلأ ناممکن است.
بدینسان، گالیله در هنگام تدوین نظریه های مربوط به سقوط آزاد، ناگزیر شد مقاومت هوا را منظور کند. و به این وسیله سرانجام توانست متغیر بودن سرعت شیء در حال سقوط را توجیه کند. هر دانشمندی که چنین شیئی را مشاهده کرده بود یقین داشت که سرعت آن با افزایش مسافت سقوط بیشتر می شود. گالیله نخستین کسی بود که به اندازه گیری شتاب شیء در حال سقوط اقدام کرد، و توفیق او به منزله برداشتن نخستین گام در حل و رمز و رازهای قوانین طبیعی بود.
جسمی که از نقطه ای به ارتفاع یک برج تقریباً سی متری به سوی زمین رها می شود، فقط دو ثانیه و نیم بعد به زمین برخورد می کند؛ اشیایی که از ارتفاعهای کمتر پرتاب شده باشند، کمتر از یک ثانیه در راه خواهند بود. اندازه گیری این دوره های زمانی کوتاه با دقتی تا کسر بینهایت کوچکی از یک ثانیه حتی امروز هم بسی دشوار است؛ در زمان گالیله، این کار ناممکن بود. ساعتهای موجود غیرقابل اعتماد بودند؛ و راهی برای اندازه گیری زمان برحسب ثانیه وجود نداشت، برحسب کسری از ثانیه که جای خود داشت. گالیله می دانست که باید حرکت اجسام در حال سقوط را آنقدر آهسته کند که بتوان سرعت آنها را اندازه گرفت، البته بدون آنکه در کیفیت اساسی حرکت تغییری پیش آید. اما این کار را چگونه باید انجام دهد؟
پاسخ این پرسش را او در آزمایشگاهش یافت. این کار مستلزم یک سطح شیبدار بود. گالیله پی برد که هرگاه گوی «در حال سقوط» را روی تسمه چوبی شیارداری که اندکی شیبدار باشد به غلتیدن وادارد، می تواند سرعت آن را آنقدر کم کند که بشود حرکتش را بررسی کرد. معلومات گالیله درباره حرکت طوری بود که می توانست اثبات کند در همان حالی که چشم فقط غلتیدن گوی به سمت پایین را می بیند، عقل حکم می کند که این گوی در آن واحد در دو جهت حرکت می کند بدین معنا که همزمان با حرکت در جهت پایین در جهت افقی هم به جلو می رود. پی چشم در واقع ترکیبی از این دو حرکت را به صورت حرکت قابل مشاهده گوی غلتانی می بیند که روی سطح شیبدار به سمت پایین می رود.
گالیله این فکر را پیش کشید که غلتیدن یک گوی به پایین روی یک سطح شیبدار سقوط آزاد همان گوی است، فقط با این تفاوت که سرعت غلتش گوی بسیار کندتر است. وی با انجام دادن آزمایشهای بیشتر، پی برد که حتی می تواند کندی سقوط را کنترل کند. اگر سطح شیبدار راطوری تنظیم می کرد که در سطح افقی قرار می گرفت، گوی اصلاً به سوی پایین حرکت نمی کرد. در این حال وی در واقع حرکت سقوطی را آنقدر کند کرده بود که سرعتش به صفر می رسید. حال، اگر به سطح اندکی شیب می داد، گوی به آهستگی رو به پایین می غلتید. به این صورت وی سرعت سقوط را عملاً کند می کرد. روشن است که افزایش شیب سطح مورد بحث به زیاد شدن سرعت سقوط مَنجر می شد. اگر گالیله زاویه شیب را افزایش می داد تا به 90 درجه برسد، گوی با چنان سرعتی سقوط می کرد که گویی از بالا به پایین رها شده است.
گالیله در حالی که این وسیله ها را برای کاستن از سرعت حرکت اشیای در حال سقوط ابداع کرده بود، می بایست چگونگی اندازه گیری یا دست کم مقایسه فاصله های زمانی را نیز با دقتی پذیرفتنی تعیین کند. وی سرانجام نتیجه گرفت که شکل اصلاح شده ساعت آبی رایج در مصر باستان قاعدتاً باید برای این کار مفید باشد. وی برای تشریح دستگاهی که برای زمان سنجی ساخته بود، نوشت:
برای اندازه گیری زمان، یک محفظه بزرگ آب را که در مکان مرتفعی قرار داشت به کار بردیم. در ته این ظرف لوله ای با قطر کم لهیم شد که رشته باریکی آب از آن فواره می زد. در طی مدت زمان هرسقوطی، آب خارج شده را، به ازای کل طول مسیر سقوط [سطح شیبدار] یا به ازای قسمتی از طول آن، در فنجانی جمع آوری می کردیم. تفاوتها و نسبتهای وزنی این آبها، تفاوتها و نسبتهای فواصل زمانی را به ما می داد، و این فواصل زمانی با چنان دقتی به دست می آمد که با چند بار تکرار هم، اختلاف محسوسی در نتایج پیش نمی آمد.
گالیله و یکی از دستیارانش در آزمایشگاه دانشگاه پیزا نوعی سطح شیبدار شیاردار و صیقل خورده برپا کردند. ساعت آبی را کار گذاشتند، و با استفاده از یک گوی مدور از جنس برنز سخت، فرایند طولانی آزمایش و مشاهده را آغاز کردند. این فرایند را گالیله چنین تشریح کرده است:
...گوی را به پایین مسیر می غلتانیم، زمان لازم برای فرود را... یادداشت می کنیم. این آزمایش را یک بار دیگر تکرار کردیم تا از زمان فرود اطمینان حاصل کنیم... پس از آنکه این عمل را تا حصول اطمینان از قابلیت اعتماد آن تکرار کردیم، گوی را فقط به اندازه ربع طول مسیر به پایان می غلتانیم و زمان فرود آن را اندازه می گیریم. این زمان دقیقاً نصف زمان اولی بود. سپس این کار را در مورد مسافتهای دیگر انجام دادیم، و زمان متناظر باکل طول را با زمانهای متناظر با نصف، دو سوم، سه چهارم، یا در واقع هر کسری از طول کلی، مقایسه کردیم. در چنین آزمایشهایی، که صدبار تکرار شد، هر بار به این نتیجه رسیدیم که مسافتهای پیموده شده نسبت به یکدیگر برابر با مربع زمانها است.
این رابطه مجذوری در گزارش گالیله نه توضیح داده شده و نه مورد تردید قرار گرفته است؛ وی صرفاً چگونگی «فرو افتادن» گوی را بیان کرده است. در سالهای بعد، توصیف وی از این فرایند دقیق تر شد( اما تجزیه و تحلیل بیشتری از آن به عمل نیامد) . وی پی برده بود که « هرگاه جسمی از حالت سکون به حالت) سقوط درآید، در طی فواصل زمانی مساوی، نسبت مسافتهای پیموده شده به یکدیگر برابر است با نسبت اعداد فردی که از واحد شروع می شوند {یعنی، این نسبتها به صورت دنباله 1:3:5:7:9ظاهر می شوند }...» بدین ترتیب، گوی معینی که در یک دهم ثانیه به اندازه یک اینچ سقوط می کند دریک دهم ثانیه بعدی سه اینچ سقوط خواهد کرد و الی آخر.
گالیله با این آزمایشها به گشودن راز حرکت با شتاب یکنواخت توفیق یافت. نظریه وی به این قرار بود که هر چه شیء بیشتر سقوط کند، سرعتش بیشتر می شود و، به علاوه، آهنگ این افزایش سرعت در طول فواصل زمانی مساوی ثابت باقی می ماند. این همان پدیده ای است که گالیله آن را به این نحو تشریح کرد: «جسم را دارای شتاب یکنواخت می گویند هرگاه، با شروع حرکت از حال سکون، در طول فواصل زمانی مساوی در سرعتش افزایشهای مساوی حاصل گردد. »
در نتیجه کشفیاتی ازاین دست، اصول ریاضی مهمی حاصل آمد که شالوده علم نوین مکانیک را تشکیل داد. با هر گامی که گالیله در آزمایشگاهش برداشت، نادرستی یکی دیگر از احکام فیزیک ارسطویی به اثبات رسید. و با هر نظریه جدیدی که گالیله در ضمن خطابه هایش آشکار می کرد، استادان ارسطو مشربی که وی با آنها همکار بود، خشمگین تر و هولناک تر می شدند. دوستان گالیله نسبت به خصومت فزاینده مخالفانش به اوهشدار می دادند، اما او به چنین اخطارهایی کمتر گوش فرا می داد، و بهتر می دید که آزمایشهایش را ادامه دهد.
گالیله در طی دورانی که پدیده حرکت را مطالعه می کرد، کشفهای قابل توجه دیگری هم انجام داد. دانشمندانی که مخاطرات و امکانات مسافرت فضایی را بررسی می کنند، امروزه هنوز هم در باب یکی از این کشفیات به اندیشه می پردازند. گالیله مشاهده کرد که وقتی به گوی که روی سطحی کاملاً افقی به غلتیدن درمی آید قاعدتاً باید تنها به سبب اصطکاک با سطح تماس و همچنین به سبب اثر ترمز کننده هوا، متوقف شود. وی از خود می پرسید که اگر تمامی نیروهای ترمز کننده، از جمله اصطکاک، حذف شوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و سرانجام، چنین نتیجه گرفت: همینکه گلوله ای به حرکت درآید، در مسیری مستقیم بر فراز سطح زمین و در فضای نامتناهی تا ابد بدون وقفه پیش خواهد رفت.
پیامد نهایی این نتیجه گیری حتی برای خود گالیله نیز غیرقابل تصور بود، زیرا او نمی دانست که تمام نیروهای ترمز کننده روی زمین را می توان حذف کرد. به علاوه، متوجه نشد که نظریه ای که تدوین کرده بود، و حالا آن را اصل لختی می نامند، در نجوم و مطالعه حرکتهای سیاره ای کاربردهای عملی دارد. همچنین وی نمی توانست پیش بینی کند که این اصل روزی به آدمی امکان خواهد داد که ماهواره ها را به اعماق فضا پرتاب کند.
جسارت گالیله در مبارزه با آرا و افکار پذیرفته شده، حتی در همان هنگامی هم که در دانشگاه پیزا بود او را بلند آوازه ساخت، اما نه در میان استادان همکارش. کسانی که فیزیک سنتی را تعلیم می دادند، بی آنکه در مقام جرّ و بحث برآیند نظریات گالیله را رد می کردند. اما طبقه روشنفکران محصول دوران نوزایی، یعنی دوره ای که آموزش و فرهنگ کلاسیک را دوباره زنده کرد، دانش نوین گالیله را مشتاقانه پذیرا شدند. هر چه دامنه نام و آوازه گالیله فراتر می رفت و گسترش می یافت، وی را بیشتر و بیشتر برای حل مسائل و مشکلات مکانیکی فرا می خواندند. روزی فردیناند اول، امیر بزرگ توسکان، از وی خواست مدل نوعی ماشین لایروبی را وارسی کند و در خصوص کارآیی عملی آن نظر دهد. گالیله پذیرفت که این کار را انجام دهد.
از بخت بد، این ماشین را جووانی دمدیچی طراحی کرده بود؛ او علاوه بر اینکه فرمانروایی استان لگهورن(9) را بر عهده داشت برادر ناتنی امیر بزرگ هم بود. این مرد قدرتمند و با نفوذ خود را نابغه می دانست. اما، وقتی گالیله مدل را بررسی کرد، به شیوه موکد و حاکی از اعتماد به نفس معمولش اعلام داشت که دستگاه مورد بحث احتمالا کار نخواهد کرد.
این اظهار هیچکس را خوش نیامد. دستگاه براساس طرح اولیه جووانی تکمیل شد. وقتی آن را برای لایروبی بندرگاه شهر لگهورن به کار گرفتند، همان گونه که گالیله پیش بینی کرده بود، نتوانست از پس این کار برآید. اما، نارسایی این دستگاه، به جای اینکه بر وجهه و اعتبار گالیله بیفزاید، راه سقوط وی را هموار کرد. جووانی د مدیچی و استادان دانشگاه در توطئه ای به قصد مجبور کردن گالیله به کناره گیری از حرفه آموزش، با یکدیگر متحد شدند. چندی نگذشت که هرگاه به کلاس درسش وارد می شد عده ای با سوت کشیدن و هیاهو از وی استقبال می کردند و مزاحمتها و دردسرهایی برایش فراهم می آوردند که زندگی را بر او تلخ و غیرقابل تحمل می کرد.
گالیله که به بیهودگی تلاشهایش برای حفظ موقعیت خود پی برد، سرانجام تصمیم به کناره گیری گرفت. با این عمل، رفتارهای توهین آمیز نسبت به او تخفیف یافت اما فشارهای جدیدی متوجه وی شد که کمتر ازقبل اهانت بار نبودند. وی اینک مانند دوران دانشجویی زندگی فقیرانه و ناامنی را می گذراند. مسئولیتهای گالیله، به عنوان پسر ارشد خانواده، پس از مرگ پدر افزون شده بود و می بایست زندگی کل خانواده را بچرخاند.
دانشمند بیست و هفت ساله وقتی به فلورانس برگشت، برای فراهم آوردن جهیزیه یکی از خواهرانش ناگزیر شد پول قرض کند. بعد هم ناچار شد به یکی از برادرانش برای یافتن کار کمک کند. اما، آنچه بیش از هر چیز دیگری آزارش می داد آتیه نامطمئن خودش بود. ناچار به دوستانش روی آورد و، سرانجام، به یاری آنها به مقام استادی ریاضیات در دانشگاه پادواگُمارده شد. حالا از هنگامی که پیزا را ترک گفته بود، یک سال می گذشت. سال 1592 بود، و گالیله در این ایام چنان تنگدست بود که فاصله فلورانس تا پادوا را، که بیش از یکصد و شصت کیلومتر بود، در حالیکه تمامی اسباب و اثاثه اش را بر پشت خویش حمل می کرد، با پای پیاده پیمود.
در پادوا، گالیله احتمالاً به شادی بخش ترین مرحله زندگی خویش وارد شد. حقوقش چندان بود که به راحتی می توانست به زندگی ادامه دهد و در عین حال به خانواده اش نیز کمک کند. اما، موضوع مهمتر این واقعیت بود که وی توجه و احترام همکارانش را جلب کرده بود. گالیله هرگز از کار کردن دست برنمی داشت. در ایّام تابستان، وقتی سایر معلمان و استادان با سرخوشی تعطیلات خود را آغاز می کردند، وی به فلورانس برمی گشت تا به عنوان معلم سرخانه کوزیمو، پسر جوان امیر بزرگ فردیناند، به وی ریاضیات درس بدهد. گالیله می خواست باردیگر طرف توجه این خانواده حاکم قرار گیرد، زیرا امیدوار بود که عاقبت به توسکان برگردد و در آنجا به شغلی مهم دست یابد.
کار گالیله، در طی هجده سال بعدی، بسیار بارور و متنوع بود. درباره هر اصل ریاضی جدیدی که کشف می کرد به تفصیل می نوشت. رساله هایش همواره روشنگر و غالباً تا حدودی پیشگویانه و ناظر به حوادث آینده بود. مثلاً، برای نتیجه گیری از رساله اش در باب حرکت شتابدار، نوشت:
اگر قضیه هایی که در این بحث مختصر بیان می شوند، در اختیار سایر محققان قرار گیرند، پیوسته معلومات جدیدتر و شگفت انگیزتری به بار خواهند آورد. قابل تصور است که با چنین شیوه ای نوعی برخورد مناسب و شایسته تدریجاً در مورد سرتاسر قلمرو طبیعت تعمیم خواهد یافت.
در آن موقع، گالیله نمی توانست سهم خودش را در این تعمیم به « سراسر قلمرو طبیعت» پیش بینی کند. ولی بسی دورتر از آنجایی که او زندگی می کرد، یعنی در هلند، ابزار علمی جدیدی در دست تکوین بود. به کمک این وسیله، که تلسکوپ نامیده می شد، گالیله بزودی چیزهایی را در اعماق آسمان مشاهده خواهد کرد که پیش از وی هرگز کسی بدانها چشم ندوخته بود.
پی نوشت ها :
1- Dialogue conceming the Great World Systems.
2- Discourses on Two New Sciences.
3- Simplicio.
4- Salviati.
5- sagredo.
6- Lodovico delle colombe.
7- Fillippo salvati.
8- Giovani francesco sagredo.
9- Leghorn.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}